داستان کوتاه عشق هندوانه و انار

ذخیره

بدون دیدگاه

اشتراک

انار با نگاهی عاشقانه به هندوانه‌ گفت: «در این دشت تاریک، تو روشنی منی!» هندوانه‌ لبخند زد و گفت: «و من به تو نگاه می‌کنم، ای زیباترین دانه‌ها!»

شما اینجا هستید

در دشت سبزی که زندگی‌اش به خنکای شب یلدا وابسته بود، اناری خوش‌رنگ هندوانه ای بزرگ و خوشمزه‌ وجود داشتند. شب یلدا نزدیک می‌شد و همه میوه‌ها در انتظار بودند تا بر سفره‌ها قرار بگیرند و عشق هندوانه و انار را از نزدیک ببینند.

انار با دقت دانه‌های سرخش را مرتب کرده بود و هم‌چنین هندوانه‌ با پوست سبز و نازکش آماده بود تا در کنار او بنشیند. همه میوه‌ها در انتظار میهمانانی بودند که شب را با آن‌ها جشن بگیرند. وقتی شب فرارسید، انار و هندوانه‌ به طور ناگهانی در سفره یلدا کنار هم قرار گرفتند.

گرمای وجود هندوانه‌ و زیبایی انار باعث شد که هر دو به هم جذب شوند. انار با نگاهی عاشقانه به هندوانه‌ گفت: «در این دشت تاریک، تو روشنی منی!» هندوانه‌ لبخند زد و گفت: «و من به تو نگاه می‌کنم، ای زیباترین دانه‌ها!»

این شعرهای عاشقانه را انار و هندوانه‌ با هم خواندند و حس عمیق‌تری از عشق را تجربه کردند. نور شمع‌های سفره، آن‌ها را بیشتر به یکدیگر نزدیک کرده و عشق بینشان شیرین‌تر می‌شد.

در پایان شب، آن‌ها تصمیم گرفتند عکسی یادگاری از این شب شگفت‌انگیز بگیرند. انار به هندوانه‌ گفت: «بیایید یک عکس یادگاری بگیریم تا این عشق شیرین را جاودانه کنیم!» هندوانه‌ خوشحال پذیرفت و هردو با ابتکار خود را جلوی دوربین گذاشتند.

عکاس، لحظه‌ها را ثبت کرد و هندوانه‌ در کنار انار، با لبخند بر لب، نشان از عشق و دوستی در دل شب یلدا داشتند. این عکس، خاطره‌ای ماندگار از عشق شیرین دو میوه بود که هر سال در شب یلدا به یاد آورده می‌شد.

طرز تهیه سالاد انار و مرغ 
ببینید

اشتراک گذاری بین دوستان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

عطر زندگی

عاشق شکلات